خلاصه کتاب گریزی از شکست نیست | آرامش از دید جو موران
خلاصه کتاب گریزی از شکست نیست: کتابی درباره آرامش ( نویسنده جو موران )
تا حالا شده حس کنی مدام داری می جنگی تا به یه جایی برسی؟ یه جای بهتر، یه موقعیت موفق تر، یه من بی نقص تر؟ و توی این مسیر، اگه کوچیک ترین لغزشی پیش بیاد، دنیا رو سرت خراب بشه و حس شکست و ناکافی بودن کل وجودت رو بگیره؟ کتاب «گریزی از شکست نیست: کتابی درباره آرامش» نوشته جو موران دقیقاً میاد و با همین حس ها، با همین ترس از شکست و فشار دائمی برای موفقیت، روراست حرف می زنه و بهت نشون می ده که شاید راهی برای آرامش پیدا کنی، اما نه با فرار از شکست، بلکه با پذیرش رفیقانه اش.
ما تو دنیایی زندگی می کنیم که انگار مدام ازمون انتظار دارن همیشه روی قله موفقیت باشیم، هیچ وقت اشتباه نکنیم و هیچ وقت شکست نخوریم. این دیدگاه، مثل یه سایه سنگین، همیشه دنبال ماست و اگه لحظه ای زمین بخوریم، حس گناه، شرم و بی کفایتی مثل خوره به جونمون می افته. انگار شکست یه موجود ترسناکه که باید ازش فرار کرد، پنهونش کرد و هیچ وقت راجع بهش حرف نزد. اما واقعیت زندگی خیلی پیچیده تر و انسانی تر از این حرف هاست. کتاب گریزی از شکست نیست، یه نگاه کاملاً جدید و تازه به این قضیه داره. جو موران، نویسنده این کتاب، برخلاف خیلی از کتاب های توسعه فردی که فقط راه و چاه موفقیت رو نشون می دن، دست ما رو می گیره و با خودش به سفری می بره که توی اون یاد می گیریم چطور با شکست کنار بیایم، چطور ازش فرار نکنیم و حتی چطور توی دل همین ناکامی ها، آرامش رو پیدا کنیم. این کتاب یه پادزهر واقعی برای فرهنگ موفقیت زده امروزیه و به جای اینکه بهت فرمول های جادویی بده، یه راه دیگه برای زندگی کردن رو پیشنهاد می کنه.
چرا فکر می کنیم شکست همیشه بده؟ سفری به دنیای جو موران
شاید برات سؤال پیش بیاد که اصلاً جو موران چطور به این ایده های عمیق درباره شکست رسید؟ خودش می گه که همه چیز از مواجهه روزمره اش با آدم های بی خانمان شروع شد. هر روز صبح که از کنارشون رد می شد، مثل خیلی های دیگه، وجدانش اذیت می شد و سعی می کرد با این فکر خودش رو آروم کنه که خب، حتماً خودشون یه تصمیم اشتباهی گرفتن که به اینجا رسیدن. این توجیه، یه جورایی برای ما راحت تره، چون بار مسئولیت رو از دوش جامعه و از دوش خودمون برمی داره و همه چیز رو گردن انتخاب های غلط فرد می ندازه. اما برای موران این توضیح کافی نبود. اون شروع کرد به کاویدن. نه فقط فکر خودش، بلکه فکر بشریت در طول تاریخ. چرا ما انسان ها همیشه برای بدبیاری و ناکامی دنبال یه مقصر می گردیم؟
جو موران تو کتابش، این روایت های غالب رو که شکست رو فقط نتیجه تصمیمات شخصی ما می دونن، به چالش می کشه. اون نشون می ده که این نگاه، ریشه های تاریخی، فلسفی و حتی اساطیری عمیقی داره. تو گذشته، مردم فکر می کردن بدبیاری حاصل خشم خدایانه و امروز فکر می کنیم نتیجه تصمیمات اشتباهیه که می تونستیم ازشون اجتناب کنیم. ما یه جورایی خودمون رو از آدم های رنج کشیده جدا می دونیم، انگار که ما شهروندان خوب و مفید هیچ وقت قرار نیست پامون بلغزه. اما موران می گه این فکر، یه فکر سطحی و خطرناکه. اون با تکیه بر استدلال های قوی، ثابت می کنه که مقصر بدبیاری و ناکامی صرفاً یه سری تصمیم ساده نیستن و ماجرا خیلی پیچیده تر از این حرف هاست.
یکی از مهم ترین مفاهیمی که فلسفه شکست از دید جو موران بهش می پردازه، پذیرش نقص ذاتی انسانه. اون می گه انسان بودن یعنی ذاتاً ناقص بودن، یعنی شکست خورده بودن، یعنی کامل نبودن. و تمام تلاش ما برای اینکه بی نقص به نظر برسیم یا بی نقص باشیم، خودش منشأ اصلی رنج ماست. اگه بتونیم این نقص ذاتی رو بپذیریم، اگه به جای جنگیدن باهاش، باهاش آشتی کنیم، اون وقت یه بار بزرگ از روی دوشمون برداشته می شه و می تونیم آرامش در شکست رو تجربه کنیم. موران با مهربانی و خردی شجاعانه، به ما نشون می ده که هیچ کدوممون تو این حس های تلخ تنهایی نیستیم و همه ما تو یه قایق نشسته ایم. این کتاب دقیقاً به همین دلیل کتاب های متفاوت توسعه فردی محسوب میشه.
لایه های عمیق ناکامی: نگاهی به فصل های کتاب گریزی از شکست نیست
برای اینکه بهتر بتونیم با ایده های جو موران ارتباط برقرار کنیم، بیایید یه نگاهی به فصل های مختلف کتاب گریزی از شکست نیست بندازیم و ببینیم تو هر فصل چه گنجینه ای از تفکرات عمیق منتظر ماست.
فصل اول: در جوانی ناامید شو و پشت سرت را نگاه نکن یا چرا ناکامی مایۀ عبرت نیست؟
این فصل با یه جمله تکان دهنده از والت ویتمن، شاعر معروف آمریکایی، شروع می شه: «زنده باد هر آن که ناکام مانده». موران با این جمله بهمون نشون می ده که ناکامی فقط یه اتفاق موقت و یه مرحله گذرا نیست، بلکه یه وضعیت دائمی و همیشگی تو زندگی ماست. ساموئل بکت هم با جمله معروفش «در جوانی ناامید شو و پشت سرت را نگاه نکن» همین رو تأیید می کنه. ما معمولاً فکر می کنیم شکست ها فقط مایه عبرتن و باید ازشون درس بگیریم و بعد دیگه فراموششون کنیم. اما جو موران اینجا میاد و می گه این یه دیدگاه سطحی و گول زننده ست. اون از ما می خواد که از این دیدگاه فراتر بریم و شکست رو نه به عنوان یه نقطه، بلکه به عنوان یه مسیر ببینیم. مسیری که توش مدام داریم تجربه می کنیم، زمین می خوریم و دوباره بلند می شیم.
اینجا موران روی این نکته تأکید می کنه که شکست، مقدمه پیروزی نیست، بلکه می تونه مقدمه شکست های بعدی باشه. و این اتفاقاً چیز بدی نیست! چرا که بخشی از ذات زندگیه. با این نگاه، دیگه لازم نیست هر بار که زمین می خوریم، خودمون رو سرزنش کنیم یا از خودمون بپرسیم چرا من؟. در عوض، می تونیم با دیدی بازتر و پذیراتر به این اتفاقات نگاه کنیم و متوجه بشیم که این ها بخشی جدایی ناپذیر از تجربه انسانی ما هستن.
فصل دوم: کافی نیست، کافی نیست یا چرا حس شیادبودن دارید؟
حتماً تا حالا سندرم شیاد رو تجربه کردی. اون حسی که انگار هر چقدر هم موفق باشی، بازم ته دلت می ترسی که یه روز همه بفهمن تو اونقدرها هم که نشون می دی خوب نیستی، یا لایق این جایگاه نیستی. این حس ناکافی بودن، مثل یه هیولای کوچیکه که تو وجود خیلی از ما زندگی می کنه. جو موران تو این فصل، این سندرم رو تو بستر جامعه ای که همیشه از ما بیشتر می خواد، تحلیل می کنه. جامعه ای که انگار هر چقدر هم به دست بیاریم، باز هم کافی نیست. همیشه باید بهتر باشیم، بیشتر داشته باشیم و به جاهای بالاتری برسیم.
موران اینجا ریشه های این حس دائمی ناکافی بودن رو می کاوه. اون نشون می ده که این حس، فقط یه مشکل فردی نیست، بلکه ریشه های عمیق اجتماعی و فرهنگی داره. وقتی ارزش ما رو فقط با دستاوردها و موفقیت هامون می سنجن، طبیعیه که مدام حس کنیم کافی نیستیم. این بخش از کتاب یه جورایی یه نفس عمیق بهت میده و بهت می گه آروم باش، تو تنها نیستی. این حس، یه حس انسانیه و خیلیا باهاش درگیرن. درک این موضوع به ما کمک می کنه تا با خودمون مهربان تر باشیم و کمتر خودمون رو تحت فشار قرار بدیم.
فصل سوم: خواب امتحان یا چرا مدرسه حس ناکامی را به ما می آموزد؟
بچگی و مدرسه رو یادت میاد؟ چقدر ترس از نمره بد یا قبول نشدن تو امتحان، مثل یه کابوس همیشه همراهمون بود؟ موران تو این فصل، به نقش سیستم آموزشی تو القای ترس از شکست و نمره پایین می پردازه. از همون سال های اول زندگی، ما رو با معیارهای سخت گیرانه موفقیت و شکست آشنا می کنن. یه نمره بد، یعنی یه برچسب بازنده و یه نمره خوب، یعنی برنده. این سیستم، ناخودآگاه یه ترس عمیق از ناکامی رو تو وجودمون می کاره که تا بزرگسالی هم همراهمون می مونه.
جو موران تأثیر تجربیات اولیه آموزشی رو بر شکل گیری درک ما از موفقیت و شکست بررسی می کنه. اون نشون می ده که چطور این تجربیات، پایه های اولیه رو برای این باور غلط تو ذهن ما می ذارن که شکست یعنی فاجعه و باید ازش به هر قیمتی فرار کرد. این فصل باعث میشه یه جورایی به گذشته خودت نگاه کنی و ببینی چقدر از باورهای فعلیت درباره شکست، ریشه در همون سال های اول زندگیت داره.
فصل چهارم: زندگی جهنم است، اما دست کم جوایزی هم در کار است یا چرا پاداش ها هیچ گاه ارزشش را ندارند؟
تو دنیای امروز، مدام بهمون میگن که باید برای پاداش ها تلاش کنیم: پول بیشتر، مقام بالاتر، تحسین دیگران. موران تو این فصل، مفهوم پاداش و تمرکز بیش از حد روی نتیجه رو نقد می کنه. اون می گه تعقیب دائمی پاداش ها، می تونه ما رو از لذت خود مسیر و از زندگی واقعی دور کنه. انگار که زندگی فقط یه سری پله ست که باید یکی یکی بالا رفت تا به یه جایزه بزرگ رسید.
اما جو موران می گه این دیدگاه، یه دیدگاه ناقصه. اون نشون می ده که وقتی فقط روی نتیجه و پاداش نهایی تمرکز می کنیم، از لحظه حال، از زیبایی های مسیر و از خودِ زندگی غافل می شیم. این دیدگاه باعث میشه مدام دنبال چیزی بزرگ تر باشیم و هیچ وقت از چیزی که الان داریم لذت نبریم. این فصل بهمون یادآوری می کنه که لذت واقعی تو خودِ فراینده، تو تلاش کردنه، تو یاد گرفتنه و نه فقط تو رسیدن به خط پایان.
فصل پنجم: هیچ کداممان پروست نیستیم یا چرا ناکامی در عرصۀ هنرْ ذاتیِ زندگی است؟
تصور کن یه هنرمندی، نویسنده ای، یا هر کسی که کارش با خلاقیته. چقدر پیش میاد که کارش باب میلش نباشه، شکست بخوره، ایده اش به جایی نرسه؟ موران تو این فصل، به اجتناب ناپذیری شکست تو مسیر خلاقیت و نوآوری می پردازه. اون با مثال هایی از جهان هنر نشون می ده که شکست، نه تنها یه بخش جدایی ناپذیر از آفرینشه، بلکه حتی می تونه موتور محرکه ای برای خلاقیت های جدید باشه.
شاید خیلی از شاهکارهای هنری که امروز می بینیم، نتیجه هزاران شکست و آزمون و خطای قبلی باشن. جو موران اینجا بهمون یادآوری می کنه که تلاش برای بی نقص بودن تو دنیای هنر و خلاقیت، یه جورایی خودکشیه. باید جسارت شکست خوردن رو داشته باشی تا بتونی چیز جدیدی خلق کنی. این فصل یه جورایی بهت شهامت میده که ریسک کنی، امتحان کنی و نگران شکست نخوری، چون شکست بخشی از بازیه.
فصل ششم: تختۀ کج ومعوج بشریت یا چرا ناکامیْ ذاتیِ انسان است؟
این فصل، شاید قلب پیام جو موران باشه. اون اینجا با رجوع به فلسفه و تاریخ، بهمون ثابت می کنه که انسان ذاتاً ناقص و ناکامله. ما با تمام کم و کاستی هامون، با تمام اشتباهاتمون، انسان هستیم. تلاش برای بی نقصی، خودش یه رنج بی پایانه. انگار که ما یه تخته کج ومعوج هستیم که هر چقدر هم صافش کنیم، باز یه گوشه اش کجه.
موران از ما می خواد که این نقص ذاتی رو بپذیریم. به جای اینکه باهاش بجنگیم، باهاش آشتی کنیم و بفهمیم که این نقص ها، بخشی از هویت و وجود ما هستن. این پذیرش، نه تنها باعث میشه با خودمون مهربان تر باشیم، بلکه باعث میشه با بقیه آدم ها هم با همدلی بیشتری رفتار کنیم. وقتی می فهمیم همه ما ناقصیم و همه ما شکست می خوریم، اون وقت دیگه کمتر همدیگه رو قضاوت می کنیم و بیشتر بهم نزدیک می شیم. این بخش از کتاب یه جورایی یه دید وسیع تر و جهانی تر بهت میده.
فصل هفتم: جمهوریِ ناکامی یا چرا ناکامی مثل رسیدن به خانه است؟
و بالاخره می رسیم به نتیجه گیری های اصلی جو موران. اون می گه ناکامی یه تجربه جهانی و مشترکه. چیزی نیست که فقط برای تو یا چند نفر دیگه اتفاق بیفته. همه ما، بدون استثنا، تو یه جمهوری ناکامی عضو هستیم. و همین مشترک بودن تو این تجربه، می تونه منبع آرامش و تسلی ما باشه.
وقتی می فهمیم شکست، یه تجربه مشترک انسانیه، دیگه احساس تنهایی نمی کنیم. انگار که به خونه برگشتیم، جایی که همه مثل ما هستن، همه زخم ها و شکست های خودشون رو دارن. این فصل یه حس آرامش و تعلق عمیق بهمون میده. موران می گه آرامش واقعی نه تو فرار از شکست، بلکه تو پذیرش این واقعیته که همه ما تو این مسیر مشترک هستیم و می تونیم با همدیگه این مسیر رو طی کنیم. این دیدگاه، نه تنها بهمون کمک می کنه با خودمون آشتی کنیم، بلکه روابطمون رو با دیگران هم عمیق تر می کنه.
راهکار موران: اهمیت پیشه و تعلق به دنیا
بعد از اینکه جو موران اینقدر درباره ماهیت شکست و چالش هایش با ما حرف زد، حتماً منتظری یه راهکار یا یه پیشنهاد عملی هم ازش بشنوی. موران دقیقاً همین کارو می کنه، اما راهکارش با اون چیزی که شاید تو کتاب های موفقیت محور خوندی، خیلی فرق داره. اون از پیشه (Vocation) حرف می زنه. پیشه، از دید جو موران، یه چیزی فراتر از صرفاً یه شغل یا یه راه برای کسب درآمد یا حتی یه راه برای رسیدن به موفقیت های بیرونیه.
پیشه، در واقع یه جور تعهد عمیق به یه کاریه که دوسش داری، کاری که بهت معنا میده و تو رو با دنیا مرتبط می کنه. هدف از پیدا کردن پیشه، گریز از اضطراب وجودیه، نه لزوماً کسب دستاورد یا موفقیت چشمگیر. این یعنی به جای اینکه مدام دنبال چیزی بزرگ تر باشی و فقط به نتیجه فکر کنی، تمرکزت رو بذاری روی خودِ کار، روی فرایند انجامش و روی عشقی که به اون کار داری. موران می گه وقتی پیشه داری، زندگی ات حول محور اون کار می چرخه، نه حول محور خودت و انتظاراتت از خودت.
یه مثال قشنگ که موران تو کتابش میاره، داستان یه نجاره. اون نجاری که با عشق و علاقه فراوان، یه چوب کاج معمولی رو به یه نرده زیبا و خوش ساخت تبدیل می کنه. برای اون نجار، مهم نیست که کارش چقدر موفقیت براش میاره، مهم خودِ فرایند کاره، لذتی که از تبدیل یه چوب بی شکل به یه اثر هنری می بره. اون عاشق کارشه و با تمام وجود خودش رو به اون کار می سپاره. موران می گه این نوع نگاه به کار و زندگی، یعنی همون پیشه، باعث میشه از اضطراب وجودی رها بشی. چون دیگه موفقیت یا شکست نهایی برات اولویت نداره، بلکه خودِ زندگی کردن، خودِ درگیر شدن با کار و خودِ تعلق به دنیا، برات باارزش می شه.
جو موران با آوردن این مثال، بهمون یادآوری می کنه که خشنودی راستین از اونجایی میاد که هر روز خودت رو به دست پیشه ات بسپاری. چه تو اون موفق بشی و چه ناکام، در هر صورت داری زندگی خودت رو می زیی. این خیلی نکته مهمیه. چون دیگه لازم نیست مدام به خودت و توانایی هات شک کنی یا حس سندرم شیاد رو تجربه کنی. تو با پیشه ات یکی شدی و همین کافیه.
«حس ناکامی معمولاً از سردرگمی و ترس نشئت می گیرد: سردرگمی درمورد انتخاب های پیشِ رو در زندگی و ترس از اینکه شاید گزینش خوبی نداشته ایم. ازنظر گینزبورگ، مرهم همگانیِ این احساسْ یافتنِ پیشه است. پیشه ما را از اضطراب وجودی می رهاند، چون به پیش روی در جهتی خاص دعوتمان می کند و باعث می شود بدانیم به کدام سو می رویم. گینزبورگ در رسالۀ «پیشۀ من» می نویسد داشتن پیشه بهترین راه ابراز عشق به زندگی است.»
چرا کتاب جو موران فرق داره؟ نقاط قوت و تأثیرگذاریش
شاید بپرسی بین این همه کتاب توسعه فردی که هر روز منتشر می شه، چرا گریزی از شکست نیست اینقدر خاصه و ارزش خوندن داره؟ خب، جوابش تو رویکرد منحصر به فردشه. جو موران یه جورایی از اون مسیرهای همیشگی و کلیشه ای کتاب های موفقیت محور فاصله می گیره و یه مسیر جدید رو بهمون نشون می ده. این کتاب به جای اینکه بهت بگه چطور فقط موفق بشی، بهت یاد می ده چطور انسان باشی و با تمام ابعاد وجودت، از جمله شکست هات، کنار بیای.
یکی از بزرگترین نقاط قوت کتاب، عمق تاریخی و فلسفی اونه. جو موران فقط یه سری نصیحت های انگیزشی نمی کنه. اون با اتکا به تاریخ، فلسفه، ادبیات و اساطیر، یه دیدگاه جامع و عمیق از ماهیت شکست و ریشه های اون بهمون می ده. اینجوری وقتی کتاب رو می خونی، حس می کنی نه تنها داری یه مطلب روانشناسی می خونی، بلکه داری با یه فیلسوف و تاریخ دان هم هم صحبت می شی. این عمق فکری، به کتاب اعتبار و ارزش خیلی زیادی می ده و اون رو از بقیه آثار مشابه متمایز می کنه.
نثر و سبک نگارش موران هم خودش یه نقطه قوته. اون با یه لحن خردمندانه، مهربان و صادقانه می نویسه. زبونش روانه، پیچیده نیست، اما حرفاش عمیقه. اونقدر راحت و صمیمی حرف می زنه که حس می کنی یه دوست داره باهات درددل می کنه و تو رو تو این مسیر تنهایی نمی ذاره. جو موران توانایی اینو داره که از نکات تاریخی و فلسفی صحبت کنه، بدون اینکه خواننده رو خسته یا کلافه کنه. این ترکیبی از علم، همدلی و سادگی، باعث شده که کتابش تاثیرگذاری زیادی داشته باشه.
بازخوردهای بین المللی و داخلی هم این حرف ها رو تأیید می کنن. این کتاب تو سایت آمازون نمره خیلی خوبی گرفته و منتقدان معروف دنیا حسابی ازش تعریف کردن. اونها گریزی از شکست نیست رو یه پادزهر حیاتی برای فرهنگی شیفته ی موفقیت دونستن و از شفافیت، صداقت و آرامش بخشی اون صحبت کردن. انتشارات ترجمان علوم انسانی هم با ترجمه خوب علیرضا شفیعی نسب، این کتاب رو در دسترس خواننده های فارسی زبان قرار داده.
این کتاب برای چه کسانی واقعاً لازمه؟
خب، تا اینجا درباره خلاصه کتاب گریزی از شکست نیست: کتابی درباره آرامش (نویسنده جو موران) کلی حرف زدیم. اما شاید برات سوال باشه که اصلاً این کتاب به درد کی می خوره؟ چه کسایی باید حتماً اینو بخونن؟
اول از همه، اگه تو هم از اون دسته آدم هایی هستی که با احساس شکست و ناکامی دست و پنجه نرم می کنی، یا از شکست خوردن می ترسی، این کتاب برای تو نوشته شده. اگه بعد از یه تجربه ناموفق، حس می کنی ناکافی هستی یا مدام خودت رو سرزنش می کنی، جو موران باهات همدلی می کنه و راهی رو بهت نشون می ده که با خودت مهربان تر باشی و با واقعیت شکست کنار بیای.
اگه به توسعه فردی و خودشناسی علاقه داری، اما از کتاب های صرفاً انگیزشی و فرمول های موفقیت خسته شدی، این کتاب یه نفس تازه برات میاره. اینجا خبری از شعارهای تکراری نیست، بلکه یه نگاه عمیق و فلسفی به ابعاد انسانی زندگی و شکست رو تجربه می کنی. برای دانشجویان و پژوهشگران تو حوزه های روانشناسی، فلسفه، جامعه شناسی و ادبیات هم، این کتاب می تونه یه منبع ارزشمند برای درک بهتر ابعاد انسانی شکست باشه.
اگه کلاً آدم کنجکاوی هستی و دوست داری قبل از اینکه یه کتاب رو کامل بخری یا بخونی، با ایده های اصلی و سبک نویسنده اش آشنا بشی، این خلاصه جامع بررسی کتاب گریزی از شکست نیست حسابی به دردت می خوره. و در نهایت، اگه عاشق فلسفه ای و دوست داری درباره زندگی، رنج، موفقیت و شکست تأمل کنی، این کتاب خوراک روحته! کلاً هر کسی که دنبال آرامش در شکست می گرده و می خواد با چالش های زندگی با دید متفاوتی روبرو بشه، از خوندن این کتاب لذت می بره و کلی درس یاد می گیره.
این کتاب یه جورایی بهت میگه: زمین خوردن عیب نیست، از زمین بلند نشدن عیبه. اما نه به اون معنای کلیشه ای، بلکه به این معنا که خودِ زمین خوردن، خودِ نقص، بخشی از هستی ماست و باید باهاش آشتی کرد.
- افراد درگیر با احساس شکست و ناکامی
- علاقه مندان به توسعه فردی و خودشناسی (با رویکرد عمیق تر)
- دانشجویان و پژوهشگران روانشناسی، فلسفه و جامعه شناسی
- خوانندگان کنجکاو که می خواهند قبل از خرید کتاب، با آن آشنا شوند
- فلسفه دوستان و کسانی که به تأملات عمیق زندگی علاقه مندند
- هر کسی که به دنبال آرامش در مواجهه با چالش هاست
نتیجه گیری: آرامش در سایه پذیرش شکست
در نهایت، پیام اصلی و قلب تپنده کتاب «گریزی از شکست نیست: کتابی درباره آرامش» از جو موران اینه: آرامش واقعی نه توی فرار از شکست، نه تو پنهان کردنش، و نه تو تلاش بی پایان برای بی نقص بودنه، بلکه توی پذیرش تمام و کمال اونه. موران بهمون نشون می ده که شکست، یه موجود ترسناک و شیطانی نیست که باید ازش بترسیم، بلکه یه بخش جدایی ناپذیر از خودِ زندگیه. درست مثل نفس کشیدن، درست مثل خندیدن، درست مثل رنج کشیدن.
اون با یه نگاه خردمندانه و مهربون، بهمون یادآوری می کنه که انسان بودن یعنی ذاتاً ناقص بودن. یعنی ممکنه اشتباه کنیم، زمین بخوریم و دوباره بلند بشیم. و هیچ اشکالی هم نداره! وقتی این حقیقت رو با تمام وجودمون بپذیریم، اون وقت یه بار سنگین از روی دوشمون برداشته می شه. دیگه لازم نیست مدام نگران قضاوت بقیه یا قضاوت خودمون باشیم. می تونیم با خودمون و با بقیه مهربون تر باشیم، چون می فهمیم همه ما تو این جمهوری ناکامی عضو هستیم و هیچ کدوممون تنها نیستیم.
این کتاب دعوتیه به تأمل، به تغییر دیدگاه و به یه جور آشتی با خودمون و با زندگی. دعوتیه به اینکه به جای اینکه به دنبال فقط موفقیت باشیم، به دنبال یک زندگی کامل باشیم، با تمام بالا و پایین هاش، با تمام شکست ها و پیروزی هاش. جو موران با کتاب گریزی از شکست نیست یه هدیه ارزشمند بهمون می ده: هدیه آرامش، هدیه پذیرش و هدیه یک نگاه انسانی تر به زندگی. پس اگه تا حالا از شکست می ترسیدی، شاید وقتشه که با این کتاب، باهاش دوست بشی و ببینی چقدر می تونه بهت آرامش بده.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب گریزی از شکست نیست | آرامش از دید جو موران" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب گریزی از شکست نیست | آرامش از دید جو موران"، کلیک کنید.



